دو برگ برنده در سوژه یابی.
در این مقاله به دو عنصر کنجکاو بودن و عینکى براى خوب دیدن در مسیر سوژه یابی پرداخته شده است.
.
کنجکاوى اصل اول براى جستجوگرى است.این نظرکه جماعت روزنامه نگار آدمهاى فضولى هستند، بى جهت شُهره نشده است.مقاله نویس روزنامه اصولاً فرد کنجکاوى است.سوال »چرا« بیش از هر سوال دیگر دغدغه فکرى اوست. چرا چنین شد؟چرا این اتفاق افتاد؟ چرا مردم کمتر مىخندند؟ چرا ترافیک ایجاد شده است؟چرا کودکان خیابانى زیاد شدهاند؟ چرا کفه آموزش در دانشگاه به نفع دخترانسنگین شده است؟ هزاران چراى دیگر. روزنامهنگار مدام ذهنش براىپاسخگویى و یافتن پاسخ این چراها مثل سیرو سرکه مىجوشد. در ذهنشطرح مسالهى جدید و راههاى یافتن راه حل را جست و جو مىکند. باکارشناسان که مىنشیند، سعى مىکند این چراها را به چالش بکشد و ازتجربیات و دانش آنان براى بارور کردن این چراها سود جوید؛ چرا؟ براى آنکه به سوال چگونه برسد. و بعد بپرسد چگونه مىتوان این مشکل را برطرفکرد. راه حل فلان معضل کدام است؟ چگونه باید با آن مبارزه کرد؟ ریشه کنىاین معضل اجتماعى از چه راهى ممکن است؟ و… مردم را به حرف وامىدارد.استدلالهاى خودش را با مخاطبین عادى داخل اتوبوس، تاکسى، صف خریدشیر، داخل راهروى دانشکده یا اداره مطرح و در کارزار فلسفه و منطق،ساختمان فکرى خود را چاق و پروار مىسازد. بدین وسیله علاوه بر آنکهخوراک نوشته و یادداشتهایش را تهیه مىکند. بر قدرت استدلال و منطقنظراتش مىافزاید. در حقیقت قبل از انتشار، باز خورد نوشتههایش را تاحدودى در ترازوى محک قرار مىدهد. چراکه مردمى که با او بحث مىکنند وبه استدلالهاى او گوش مىدهند، با آن مخالفت مىکنند، یا در تأیید آن سرمىجنبانند، نمونهاى از مردم کوچه و بازارند و مشتى هستند از خروارآدمهایى که بعداً مخاطب نوشتهى او در روزنامه خواهند بود. پس نویسنده درصورت هوشمندى و کنجکاوىهاى اصولى مىتواند بر موفقیت نوشتهىخود قبل از انتشار مُهر تأیید بزند. به قول دکتر دانیل ویلیامسونأ—أ—أ— 1 daniel williamson أ—أ—أ— (8791) مزیت بزرگ روزنامه نگاران آن استکه براى فهمیدن تمام چیزهایى که همواره دربارهى آنها کنجکاو بودهاند یکمجوز دارند. بنابراین کلید اصلى داشتن کنجکاوى است. هنگامى که شمامتوجه چیزهایى شدید، هنگامى که شما فردى را ملاقات کردید، هنگامى کهشما کشف کردید که چیزى در نظر شما جالب است به کنجکارى روزنامهنگارى خود مجال بدهید.
شاید مهمترین ابزارى که یک نویسنده حتى قبلاز قلم براى نوشتن در روزنامه نیازمند آن است، عینکى براى دیدن است.عینکى که بتواند نگاه ما را به جهان اطرافمان تغییر دهد و خوب دیدن راجایگزین نگریستن صِرف کند
عینکی برای خوب دیدن
شاید مهمترین ابزارى که یک نویسنده حتى قبلاز قلم براى نوشتن در روزنامه نیازمند آن است، عینکى براى دیدن است.عینکى که بتواند نگاه ما را به جهان اطرافمان تغییر دهد و خوب دیدن راجایگزین نگریستن صِرف کند. روزنامه نگار جوان از خود مىپرسد یعنىچه؟ باید پاسخ داد میان دیدن و نگاه کردن تفاوتمانند گوش کردن و شنیدنوجود دارد. همان گونه که ما مىشنویم اما توجه نداریم، نگاه مىکنیم امانمىبینیم! مرز باریک و ظریفى میان این دو را چیزى به نام توجه کردن وبىتفاوتى پر کرده است.
همانطور که بروس گریسون Bruce Garrison نویسنده کتاب مقالهنویسى حرفهاى مىپرسد؛ آیا شما به اطراف خود توجه دارید؟ وقتى به سرکار یا دانشگاه مىروید آیا به فعالیتهاى کوچک و بزرگ و افراد و مکانهایىکه در مسیر شما قرار دارند توجه دارید؟ آیا اکنون حاضرید تا براى دقت کردندر این مسائل وقت بگذارید؟
عینک ضد لیزر برای خلبانها
آیا آنچه براى شما جالب است مىتواند براىدیگران جالب باشد؟ آیا امروز فرد جدیدى را ملاقات نکردید؟ مردم براىگذراندن زندگى چه مىکنند؟ آیا دوستان و آشنایان در هفته گذشته چیزىمتفاوت با بقیه مواقع یا مساله منحصر به فردى را به شما ارایه نکردهاند؟ اینهفته چه کار غیرمعمولى انجام دادهاید؟ آیا خندهدار بود؟ آیا از تجربیات اینهفته درس گرفتهاید؟ آیا شخص دیگرى از این مسائل به هیجان آمده است.پاسخ به این سوالها شانس بزرگى جهت خلق مقالهى خوب بوجود مىآورد.پیدا کردنموضوع داستان به همین سادگى است. بعضى موضوعات داراىقدرت داستان شدن توسط نویسندگان باهوش هستند. شما براى رسیدن بهچنین مرحلهاى نیازمند تجربههاى حاصل از شنیدن و دیدن نوشتههاىنویسندگان دیگرید تا بتوانید موضوعاتى خواندنى و قابل فروش بدستآورید. فراموش نمىکنم زمانى را که سردبیر
صفحات میانى روزنامه ایران بودم(1375) و دکتر بهروز بهزادى با تجربه فراوانش در روزنامهنگارى سردبیراجرایى بود. او گاهى از خاطرات کاریش تعریف مىکرد و مىگفت:»هنگامىکه جوان بودم و در روزنامه اطلاعات کار مىکردم براى آنکه نگاهم به اطرافکلیشه و تکرارى نشود، هر چند وقت یکبار مسیر حرکتم را به روزنامه تغییرمىدادم تا خیابانها، آدمها، مغازهها و… برایم تازه شوند.« هر روز که پایتان رااز خانه بیرون مىگذارید، کارتان آغاز مىشود. درست مثل کاسبى که کرکرهمغازهاش را بالا کشیده است. به مردم و اطرافیان مانند مشتریانى نگاه کنید کهگویى قرار است به کسب شما رونق ببخشند.
روزى در مسیر دانشگاه، پیچ رادیو پیام را باز کردم. خانم مجرى مىگفت:»امروز در مسیر حرکتم به رادیو داخل تاکسى متوجه شدم که راننده دلسوزانهبراى ماشینهایى که درشان نیمه باز مانده یا خانمى که در یک ماشین دیگرگوشه چادرش بیرون مانده بود، بوق مىزند و چراغ مىدهد و با اصرار وتلاش، آنها را متوجه مىکند. خوشحال شدم از این همه نوعدوستى. در همینموقع به یک تقاطع رسیدیم. چند ماشین از روبرو قصد داشتند بپیچند و تاحدودى نیز موفق شده بودند. ولى همین راننده عزیز ما با اصرار و در حالى کهاز مسیر مستقیم خود خارج شده بود، از جلوى آنان عبور کرد و به آنان اجازهعبور نداد. در حالیکه تنها 20 ثانیه توقف و صبر مشکل را حل مىکرد با خود اندیشیدم چگونه است که ما در جایى چنان دچار عذاب وجدانمىشویم، خودمان را به زحمت انداخته بوق کرنا راهمىاندازیم براى آن کههمشهرى ما دچار مشکل نشود. و در جایى دیگر آنقدر بىگذشت مىشویم.آن هم در عرض چند دقیقه این همه تحول!« همانطور که به اظهارات این همکار رادیویى خود گوش مىکردم، در ایناندیشه بودم که این یعنى نگاه ژورنالیستى. همان نگاهى است که اصرار دارمدر این بخش روى آن تأکید کنم. بسیارى از ما ممکن است طى روز با مواردمشابهى روبرو شویم اما متوجه نیستیم که سوژه یعنى همین. او به خوبى ازیک اتفاق معمولى، سوژهاى ساخته بود براى پر کردن اصولى برنامه رادیویىخودش و با توجه به کارکرد رادیو پیام )رسانه( مفید وتأثیرگذار. به این نمونهکه به قلمى ساده نوشته شده و روایت زندگى روزانه است، توجه کنید:به قول گریسون روزنامه نگاران مجبورند از عادت روزمره خودشان دستبکشند تا بتوانند موضوعات خوبى را جهت نوشتن پیدا کنند. شما باید راجعبه آنچه اطرافتان اتفاق مىافتد توجه داشته باشید.
مزیت بزرگ روزنامه نگاران آن استکه براى فهمیدن تمام چیزهایى که همواره دربارهى آنها کنجکاو بودهاند یکمجوز دارند. بنابراین کلید اصلى داشتن کنجکاوى است. هنگامى که شما متوجه چیزهایى شدید، هنگامى که شما فردى را ملاقات کردید، هنگامى کهشما کشف کردید که چیزى در نظر شما جالب است به کنجکارى روزنامهنگارى خود مجال بدهید
اگر در مسیر هر روزتان درحال حرکت هستید، سعى کنید کلیشهها را دور بریزید از حواس خود جهتخلق داستان کمک بگیرید..نویسنده روزنامه انگلیسى زبان ساندىتلگراف sunday telehraf آن اپلبام Anne Applebaum مقالهى خودرا با نام »آن روز دنیا واقعاً تغییر کرد« با یک روایت شروع مىکند که حاصلنگاه ژورنالیستى اوست:
چند روز قبل من دربارهى قرارداد خدماتى براى آبگرمکنخانهى جدید خود در واشینگتن گفت وگو کردم. در پایان یکمکالمهى تلفنى طولانى، مجبور شدم تصمیمى بگیرم؛ آیا منخواستار یک بهاى ثابت بودم یا یک قیمت متغیر؟ بهاى متغیرارزانتر بود. با این حال قیمت ثابت را ترجیح دادم. به خانمفروشنده گفتم: وقتى که به عراق هجوم بردیم، قیمتهاى نفتبالا خواهد رفت. او خنده بلندى کرد و فریاد زنان گفت: شماچهارمین نفرى هستید که این موضوع را امروز به منمىگویید….«
فواید نوشتن با کاغذ و قلم
در ادامهى مقاله، وى وارد مباحث جدىتر سیاسى مىشود و بهبررسى پیامدهاى حملهى 11 سپتامبر مىپردازد. توجه کنید چگونهنویسنده از مکالمه روزمره معمولى خودش نقبى به مسائل روز سیاسىمىزند. آنچه در ادامه مقالهى وى مىخوانیم داشتهها و اطلاعاتگردآورى شده اوست. اما شروع با روایتى است که از یک نگاه کاملاًژورنالیستى ناشى مىشود و حتى بعید نیست جرقه نوشتن مقاله با همینمکالمه شکل گرفته باشد.ماگارت دیوید سان Margaret Davidson استاد روزنامه نگارى دانشگاه ویس کان سین Wisconsin دراوشاکاش Oshkosh عقیده دارد که داشتن نگاه علاقهمندانه به اطراف تفاوت میان یکنویسنده خوب و یک نویسنده معمولى را نشان مىدهد، به خصوص در یافتنایدههاى خبرى و داستانى.به گفته او یک نویسنده خوب کسى است که مشاهده خوبى از مردم، محیطاطراف، و تمایلات آنها دارد. و به دنبال مسائل بادآورده از محیط اطراف مىباشد. وى همچنین مىگوید: بسیارى از مردم به زندگى مانند افراد کور نگاهمىکنند، آنان چنان غرق در رفت و آمدهاى خودشان شدهاند که نسبت بهتأثیرات محیطى ایجاد شده در اطرافشان بىتوجه و ناآگاهند. اما افرادى کهاطراف را با دقت مىنگرند و به هر چیزى نگاه عمیق و از بالا مىاندازند، بهارزش واقعى آن پى بردهاند. براى برخى از دانشجویان دنیا به منزلهى محیطىجذاب و رنگارنگ با منابع مالى محدود ولى منابع خبرى زیاد است. ولى براىبسیارى دیگر به منزله مکانى خشک و بىروح است که زندگى در آن باکمترین جاذبهها، جریان دارد. به نظر مىرسد نویسنده روزنامه باید نگاهش به اطراف مانند نگاهدىاچلارنس D H Lawrence معروف باشد که الدس هاکسلى Aldous Huxley درباره او چنین مىگوید: او به اشیا چنان مىنگریست که گویىبا چشمان مردى مىنگرد که در مرزباریک میان مرگ و زندگى بوده است. و از آنجا که از تاریکى بازگشته استبراى او جهان بىنهایت زیبا و اسرار برانگیز جلوه مىکند.
.
آرشیو